مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام در وداع ظهر عاشورا
ظهر عاشورا زمان دست از جان شستنت آبهـا دیـگـر نـیـاوردنـد تـاب دیــدنـت چشمۀ نوش لبت میسوخت از هُرم عطش هم لبانت خشک بود از تشنگی، هم گلشنت آب میگرید برای لعل عـطشانت هنوز خاک مینـالـد برای جـسم بیپـیـراهنت آسمان لرزید آن ساعت که طفلت حلقه کرد دستهای کوچک خود را به دور گردنت ای تماشاییترین خورشید، عالم زنده شد بر ستـیغ نیـزه از آوای قـرآن خواندنت |